آخرین روز جزیره

ساخت وبلاگ

سلامممم

شب هماهنگ کردیم که فرداش یعنی شنبه۱۱شهریور همه ۶ و نیم صبح اتاق هارو تحویل بدیم و بریم لابی تا ۷ که رستوران باز میشه سریع صبحانه بخوریم و بریم فرودگاه.

تخت من و غزل جدا بود که یهو با ترس گفت مامان پاشو زلزله.. چشمامو باز کردم دیدم‌همه جا می لرزه و تو ذهنم دقیق اومد که بیاااا چندروز خوش گذروندیم، حالا اینجا الکی میریم زیر آوار!

ساعت ۵ونیم صبح بود. غزل گفت بدو لباس تنمون کنیم و دوتایی هول هولکی لباس پوشیدیم و گفت بریم اتاق خاله ها‌.. حالا بچم از ترسش هی قفل درو باز میکرد و باز نمیشد، یادمون رفته بود کارتی که بجای کلید در هست از قسمت پریز برداریم.. تو راهروی هتل تک و توک متوجه زلزله شده بودند و بیرون بودن ولی اتاق خواهرا که رفتیم چون یکی حمام بوده و اون یکی وسایلاشو جابجا میکرده متوجه زلزله نشده بودن.

هرچی که بود بخیر گذشت و ۷ سریع صبحانه خوردیم؛البته من که اشتها نداشتم فقط چای خوردم ولی بقیه ماشالا مثل هرروز سیر خوردن..

۷و رب هم ون که از قبل رزرو کرده بودیم اومد و هممون با یک ون خندون به سمت فرودگاه رفتیم.

یادتونه گفته بودم خواهرم برای پسر و عروس و نوه هاش کلی کفش خریده بود و ماها هم خودمون هرکدوم یک بسته کفش دستمون بود؟! که هرکدوم برای اینکه از گیت رد شیم یک کفش دیگه هم دستمون گرفتیم گفتیم نهاااایت فکر میکنن هر کدوم کفشهای خانواده خودمون دستمونه و گیر نمیدن!!

ولی لامصب اون زنیکه ی عقده ای ورودی گیر داد و گفت همتون باید گمرک‌حساب کنید.. یا گمرک جریمه بدین یا با کد ملی هرکدومتون یک عوارض خروج بزنید و رد شین..

گفتیم بابا ما خانوادمون پرجمعیته و کفش برای مصرف شخصی خودمونه برای فروش که نیستتتت ولی گه تر ازین حرفا بود که قبول کنه و گفت برین با اون دستگاه کد ملی بزنید و جریمه بدین.

در ظاهر هرکد ملی ۷هزار تومن جریمه دادیم ولی عملا خیلی خیلی به ضرر هرکدوممون شد. فرضا ما دوباره تا اخر سال قصد سفر کنیم؛ اونجا مجبوریم جریمه نقدی زیادی بدیم.

من که سفر هوایی نداشتم و وارد نبودم ولی اونهایی که همراهمون بودن باید عقلشون میرسید که کاور کفش هارو عوض می کردیم و جاساز میکردیم تو چمدان ها. واقعا چندین جفت کفش که همه روش برند خارجی نوشته و یک شکل هست شک برانگیز بود دیگه..

حالا اون عن خانوم گیر داد و نزدیک ۵ نفرمون کد ملی زدیم ولی یک آقاهه از همکارای خودشون بنده خدا گفت کافیه باقیشو نمیخواد بزنین.

هواپیمای برگشتمون خیلی مرتب تر و واقعا شکل هواپیما بود و مجدد جامون همون روی بال ها شد. صبحانه که دادن فقط من خوردم چون تو هتل نخورده بودم و گرسنم بود. اونجام مثل هرروز کره کوچولو و مربا هویج و نون باگت خوشمزه جاتون خالی.

مشهد که رسیدیم و چمدان هارو تحویل گرفتیم یهویی دیدیم چرخهای چمدان مارو شکستند و تکه هاشو هم گذاشته بودن رو نقاله.. اول خواستم بیخیال شم و بریم ولی باز گفتم چرا خب؟ بزار بگم ببینم چی میشه. اتفاقا مسافر دیگه ای هم تو همون پرواز بود و فاتحه چمدونشو خونده بودن و دیگه کارهای جفتمونو کرد و ثبت سیستم زد و نامه داد به یک چمدان سازی داخل شهر که ما چمدانو نامه رو تحویل بدیم و اونها تعمیر کنند و تحویل بدن.

حالا اون آقاهه خیعلی داد و بیداد میکرد که من چمدان نو میخوام و این چه وضعه باربری تون هست.. پسر و خانمش بیرون کنار من بودن که یهو پسر بزرگش با لهجه بامزه گفت مامان این چمدون که کیش خراب شده بود که مامانش بهش گفت هیسسسس.. خخخخ

ولی وجدانا چمدان ما اونجا تو همون حمل و نقل داخل هواپیما و فرودگاه مشهد شکسته بود. به مسئولش با خنده گفتم نمیشه بجاش چمدون نو بدین؟؟؟ گفت سفر فرانسه هم چمدونت بشکنه نو نمیدن.. تو میخوای ی پرواز الکی داشتی نو بگیری؟

حالا ی چیزی بیاین در گوشتون بگمممم...

چندسال پیش شوهر با همین چمدون اومد خونه و گفت یک مسافر ‌کویتی داشتم که این دسته چمدونش کنده شده بود و یکی جدید خرید و خواست اینو کنار خیابون بزاره و من برداشتم برای خودمون.. چمدان خاکستری بزرگی هست و جنسش خوب بود.. نهایت دوتا سفر برده بودمش ولی همونطور بی دسته ولی این سری شوهر گفت بزار برم براتون درستش کنم و قبل سفرمون ۱۵۰هزار تومن داد و یک دسته براش انداخت و دیگه چیزی بهمون نگفت..

حالا روزی که از فرودگاه اومدیم و جریان چرخها رو بهش گفتم .‌گفت عهههه اتفاقا همون تعمیرکاری‌که دسته شو تعمیر کرد گفت چرخهای چمدانت هم فرسوده شده و بهتره تعویض کنی که شوهر گفته ولش کن فعلا خرج الکی نکنم..

حالا شانسمون همون چرخهای فرسوده ش تو فرودگاه تکه تکه شد و دیگه قسمتون شد مجانی بدیم تعمیر..

کلا این چمدان جادویی و خوش یمن هست انگار نعمت چشایی...

ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 18:11