سلام
از صبح کنار بخاری و روی صندلی چرخون فروشگاه نشستم و خیابونو نگاه می کنم!
نگاهم بیشتر به برف پاک کن ماشین هاست.... اگه روشن باشه و ازین فاصله تکون خوردنشو ببینم، میگم آخ جون بازم بارون میاد.. اگرم مثل الان هیچ برف پاک کنی تکون نخوره متوجه میشم که بارون بند اومده و حیفم میاد!
+ فکر کنم امروز دیگه نامه ترککار شوهر از بیمه اومده باشه و رسما بازنشست شه! با حقوق چند؟ ۶ میلیون تومن!! شاید اگه این تورم نبود ۶ میلیون تومن عادی میشد ولی تو اینروزها خیلی کوچولو دیده میشه... خدا خودش برکت بده و تو سلامتی خرج شه ان شاالله...
فکر کن ۳۰ سال هرروز ۶ صبح کارخونه کارت بزنی و چرخ اقتصاد مملکتو بچرخونی!!!!!....... و چقدر اون وسطا بخاطر شرایط اقتصادی مملکت اذیت شی و اخراج شی و ی مدت بیمه بیکاری بگیری و اخرشم حقوقت این باشه!
نفس عمیق و خداروشکر که همینم هست..
+ صبح می خندم و به دخترم میگم باورت میشه روزی که دنیا اومدی، من صبحش با موتور رفتم بیمارستان؟!
چشاش گرد میشه و با لبخند میگه خوبه جا شدی.....
می پرسه بارون و برف بود؟!
میگم زمین ها همه یخبندان بود و منم نه موبایل داشتم نه تلفن تو خونه! روی یخ ها قیریچ قیریچ رفتم تا سوپر محله و از تلفن سکه ای زنگ زدم بابات اومد و با موتور رفتیم بیمارستان...
و اینطوراست که من امروز سجده ی شکر لازمم نعمت چشایی... برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 88