بهترین ها از آن... شما

ساخت وبلاگ

سلام

تا چایم سرد میشه چند خطی بنویسم و برم

اول از همه... چشمامو چند لحظه بستم و با یک نفس آرامش بخش به خدا گفتم: برکت و سلامت و شادی رو تو خونه ی دوستام پخش کن. 

امیدوارم با شروع سال جدید فقط خوشی و خوشی از آسمون بباره و سال دیگه این موقعها دل هممون از شادی بتپه...

نه دیگه زیاد حرف زدم چاییم سرد شد. بخورمش باز بیام...

چندروز پیشا دوستم گفت از سفره هفت سینت عکس بزار. گفتم من سفره نمیندازم و چیزی هم نخریدم. گفت نههه بنداز دختر جوون داری نزار رسمهامون ریشه کن شه... گفتم دلیلم اون نیست.. این همه سال انداختم ولی امسال بخاطر بلایی که سر هموطنام اومده و با ناراحتی که خیلی خانواده ها دارن؛ عید ندارم و دلم نمیاد شاد باشم...

چند تا توصیه دیگم کرد که بیشتر رو مخم بود تا انرژی مثبت بگیرم.

بدم میاد ازینا که تو دل خودشون صد رقم آشوبه ولی در ظاهر و پیش بقیه میرن رو منبر و ادای روشنفکری در میارن... بنظر من هرچیزی حد و اندازه داره و نسبت به بعضی چیزا نمیشه بی تفاوت بود.

چارشنبه سوری هم پیام داد از رو آتیش بپری ها! شاد باش!

گفتم باشه...

بعدش پرسید چکار کردی پریدی؟؟ گفتم بجای آتیش با شوهر به هم پریدیم و دستمو که این وسط با چاقو بریده بود و براش عکس گذاشتم... البته پشیمون شدم چون حوصله نصیحت هاشو نداشتم..

آخه وقتی اینهمه اعلام میکنن یک امسالو آتیش روشن نکنید.... چه کاریه من بخوام شادی کنم. غیر اون وجدانا دلم پیش همه اونهایی که به نوعی درگیر این فاجعه ن هست و نمیتونم و نمیتونم شاد باشم.

به نظر خودم این حسم از افسردگی نمیاد که افرادی مثل دوستم منو افسرده بدونن. حس نوعدوستی و بی تفاوت نبودنمو اتفاقا بیشتر دوست دارم تا اینکه بخوام هیجان کاذب برای خودم ایجاد کنم.

خودش هم افتخار می کرد که روی تراس!!!!!! آتیش روشن کردند و پریدند و خندیدند و رسم دیرینه رو نزاشته از بین بره....

ولی تصمیم دارم امشب هرچی تو خونه برای هفت سین دارم فقط و فقط به نیت سلامتی بدم دخمری مرتب کنه. سبزه و سمنو و ماهی هم ندارم ... نیت فقط سلامتی خودمون و عزیزانم و همه ملت هست.. باشد که انرژی مثبت های هر هفت سینی پخش شه تو دل آسمون و ان شاالله به زودی شاهد شروع شادی ها بشیم...

چقدر هم هوس ماهی پلو کردم که اونم ندارم.... میترسم بگم ماهی بخره! 

با شروع بهار منو هم یادتون باشه... برای من و عزیزانم هم دعا کنید...

واااای چکاررر کنمممم یک عالمه حرف اومدددد تو ذهنممم بگمممم؟ 

+ همون هفته پیش که دلم رامسر بود و پیش خواهرم و اونم همش میگفت مواد غذایی تو خونه داشته باش اینجا هم قحطی شده هم گرون... دلم داشت می ترکیدددد.... 

باقیشو ادامه مطلب میزارم طولانیه پستم. 

نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 10 فروردين 1399 ساعت: 21:51