در مدح غضنفر

ساخت وبلاگ

اون شبی که سوپ درست کردم، به زن غضنفر اس دادم هستی براتون بیارم؟

گفت نه من بیرونم و غضنفر خونه هست.  سر راه میام میگیرم.

به غضنفر گفتم الان برات سوپ میارم. وقتی درو باز کرد و سوپو دستش دادم به جای تشکر گفت ها با خودم گفتم این چه همسایه ای هست که ما داریم تا حالا یک کاسه آش یا سوپ دست ما نداده؟؟؟!!!

هاج و واج موندم گفتم والا من که همش سر کارم و خانمت ماشالا خودش باسلیقه س و فرصت به سوپ و آش من نمیرسه...

+++ البته فهمیدم کونش از کجا میسوزه و از چی ناراحته که الان تعریف میکنم...

خانمش خانه دار و تو آشپزی باسلیقه هست. تا قبل اینکه بیان همسایه ما بشن چند سالی جایی مستاجر بودن که اونجام زن صابخونه خانه دار بود و همسن زن غضنفر. خیلی با هم مچ بودن و هرجا برن و هرچی درست میکردن برای هم تعارفی میبردن. که البته زن غضنفر هم گاهی میگفت نمیخوریم و ایش و پوش میکرد و غذاهاش راهی باغ و خوراک سگا میشد. 

حالا از وقتی غضنفر اینجا همسایه ما شدن شاید 3 ماهی هست. گاهی زنش اس میده مثلا آش آلو یا آش گندم درست کردم زیاده سر راه بیا بگیر. منم چون باهاش تعارف نداشتم بعد کار میرفتم میگرفتم. البته زنش لارج و مهربونه. غذاهایی که میدونه دوست دارم و خودم درست نمیکنم بیشتر درست میکنه و میگه بهم. شاید کلا 5 بار تو این سه ماه اینطوری بمن آش داده. آخرین سری که منتظر بود و در زدم غضنفر با اخم درو باز کرد و کونشو کرد رفت نشست پشت میز. زنش ظرف آشو داد و خدافزی کردم غضنفر جواب نداد. هفته پیش هم یکروز ساعت 2 بعد کار با دخمری رفتیم در خونشون چیزی بدم که زن غضنفر گفت کلم پلو درست کردم بیاین ناهار بخورین. گفتم دستت طلا امروز ناهار نداشتم ولی الان میخوام زنگ بزنم رستوران برامون بفرسته. اصرار کرد که نه زیاده و پسرم نیومد بیا ببر. مجدد غضنفر جواب خدافزی نداد. به دخمری همونجا گفتم غضنفر ازین قضیه ناراحته و من دیگه عمرا چیزی از خونش نمیارم...

تا اینکه قضیه سوپ بردن من شد و مردک عقده ای حرف دلشو زد!!! که چه همسایه ای هستی که یک کاسه سوپ تا حالا دست ما ندادی؟؟؟

البته من شاید تو غذا جبران نکنم. ولی همیشه ظرفاشو خواستم بدم بجاش با شیرینی و کیکی که خونه داشتم پر کردم و برگردوندم. والا هم از آشپزی خوشم نمیاد که هی متنوع درست کنم و خاله خاله بازی کنم و هم اینکه واقعا خونه کم هستم و وقتشو ندارم. واحد روبرو ما هم نیستن که راحت باشم و بگم خب حالا بوی غذا در اومده براش ببرم. یک بلوک با ما فاصله دارن.

چندروز پیش هم که دوباره حرف سوپ من شد زنش گفت وای هیچی نگو که همون شب رسیدم خونه کلی با هم دعوا کردیم سر همون!!!

گویا از راه رسیده که غضنفر همشو خورده بوده و چیزی برا زنش نگه نداشته . بعدم خودش گفته هاا به ونوس اینطوری گفتم و گفتم تو برای ما هیچی نمیاری و چه عجب آوردی...

زنش هم عصبانی شده و دعواش کرده که چرا بمن اینطوری گفته و خیلی عذرخواهی و تشکر کرد و گفت چقدر هم غضنفر خوشش اومده.

پریروز هم پیام داد که عزیزم بیزحمت دستور سوپو بده...

امروز ظهر هم مامان و خانواده ظهر خونه غضنفر ناهار دعوت بودن. بمنم دیروز زنش گفت بیای شما هم. که الکی گفتم میخوام برم جایی کار دارم و تشکر کردم. حاضرم تو خونه خودم نون ماست بخورم ولی دیگه نرم سر سفره این مردک بشینم. 

نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت: 16:56