استاپ

ساخت وبلاگ
اینجایی که من داخلش!هستم ...  بیرونش!سکویی برای نشستن افراد هست...

گاهی پیش میاد با هم در حال گپ و گفتگو هستند و یکدفعه مترو میاد و سریع میرن که سوار شن!

و مواردی پیش اومده که چیزی جا گذاشتن و یا خودم میارم داخل که صاحبش بیاد. یا بعضی آدمای خوب بسته ای میدن و میگن میشه اینجا باشه تا صاحبش بیاد؟؟

یک سری نزدیک 3 کیلو گردو مونده بود و صاحبش بعد سه روز اومد دنبالش...

- آب نبات - پلاستیک پر از لباس های نو و ...

تا حالام همیشه صاحباش اومدن دنبالش...

ولی این سری آخر یک پلاستیک گوجه خیار تازه بود...

دقیقا 4 روز نگه داشتم و صاحبش نیومد!... خودم به هیچ عنوان دلم نمیاد این چیزهارو مصرف کنم. حس می کنم حرومه اگه بخورم!

ظهر یک پیرمرد نازنین با تیریپ روستایی ساده و ملوس! رو سکو نشسته بود و نون خالی میخورد و همزمان که میخواستم درو قفل کنم و برم گوجه خیارهارو بهش دادم و گفتم بزارید تو سبدتون....

وای انقدر دعا کرد به جونم که اصلا فرصت نداد بگم از طرف من نیست و جا مونده و برای صاحبش دعا کن... و رفت...

نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 166 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 19:24